قبسات

قبسات
سلام. اینجا را بلوطستانی در دل کوه های زاگرس تصور کنید؛ که هروقت از زمین و آدم هایش خسته می شوم به آن پناه می آورم ،کمی با خودم خلوت میکنم، راه می روم، با خودم حرف می رنم و به مسیری که پیش رو داریم فکر می کنم...
متولد ساحل رود قره سو؛ فعلا ساکن شورآب

۴ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

هوالرَّازِق

بلوطستان های زاگرس،
همانجا که کودکیم را لابه لای درختانش به دنبال همسالانم میدویدم و فارغ از خوب و بد دنیا قهقه میزدم،چندروزیست در آتش سهل انگاری و بی خیالی عده ای میسوزد و دود میشود بی آنکه خم به ابروی کسی بیاید،
آری این است رسم ما انسانها، به این گونه دلِ دلسوز خود را میسوزانیم و انگار نه انگار،
انگار نه انگار که ده ها هکتار از جنگل های بلوط زاگرس مرکزی در یک هفته اخیر سوخت.
اصلا مگر فرقی هم میکند؟!
اصلا ما جنگل می خواهیم چه کار؟!
جنگل فقط به درد سیزده بدر میخورد و گاهی هم تعطیلات آخر هفته یا شاید هم چندروز از تابستان، بقیه اش به من و تو چه مربوط! بهتر است که هرچه زودتر این میراث اجدادی مان بسوزد تا از دستش راحت بشویم.
راستی! اصلا در این بلبشوی دعوای تفرقه افکنانه ی مثلا "توافق هسته ای" ، چه کسی به یاد بلوط های زاگرس است؟! همین که آب دردل مرکزنشینان تکان نخورد کافی ست.
بلوطستان های لرستان یکی یکی درحال پر پر شدن هستند و من عجیب به یاد روزهای هشت سال دفاع جانانه افتادم، همان روزها که باز هم بلوط های سرزمین مادریم جان میدادند تا ما آرامش امروز را داشته باشیم و فراموش کنیم که همین الآن بلوطی درحال سوختن است.

94/5/23

محمدمهدی قبادی
۲۴ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۰۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

عجب!واقعا عجب!به این نتیجه رسیدم که ما آدم ها هیچگاه نمیتوانیم ازحکمت افعال خداوند مطلع شویم و این که روزی بتوانیم بفهمیم که مثلا حکمت فلان کار خدا چه بود خیال خامی بیش نیست.

یعنی این خدای ما گاهی اوقات کارهایی میکند که دربرابرش و به عنوان عکس العمل فقط باید انگشت تعجب به دندان گرفت و نگاه کرد،همین!

حتما شنیده اید،یا شایدم نشنیده اید-چون این شنیدنی که من میگویم به قول معروف تومنی صدشاهی فرق میکند با شنیدنی که شما فکر میکنید- که میگویند "خدا گر ز حکمت ببندد دری،ز رحمت گشاید در دیگری" اما من مطمئنم که این را نشنیده اید، که "گاهی هم خداوند همان دری که از روی حکمت بسته را دوباره باز میکند!" باورتان میشود؟! من باورم میشود، چون دیروز این را دیدم و شنیدم و هنوز درعحبم از این مدل از حکمت خداوند!راستش کلا در عجبم از حکمت خداوند که با ما آدم ها چه جالب برخورد میکند،گویی اصلا بدی های مارا نمیبیند،یعنی قطعا بدی های ما را نمیبیند که اگر میدید قطعا واویلا بود.

شنیده ام شهید بزرگوار،آن مرد الهی،چمران بزرگ را میگویم،که درجایی گفته:یکی آن بالاست که هرچه به او بدی میکنم ،نه تنها بدی نمیکند،بلکه با خوبی به من جواب میدهد وهی به من آبرو میدهد...

ومن دیروز نه به خاطر اتفاقی که برایم افتاد،اما به این جمله ی شهید مصطفی چمران ایمان آوردم.

 

94/5/18

محمدمهدی قبادی
۱۸ مرداد ۹۴ ، ۰۵:۵۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

 

هوالحق

نمیدانم، نمیدانم حذف نام دکتر سید حسن آیت از تاربخ پرماجرا ی انقلاب اسلامی به نفع چه کسانی است، اما میدانم آن کیف همیشه پر از مدرک آیت بود که خیلی ها را میترساند، خیلی هایی که لزوما آیت کاری به کارشان نداشت اما میترسیدند که مبادا روزی روزگاری آیت هوس کند و بخواهد علیه آنها افشاگری کند، شایدم از این میترسیدند که این روش تبدیل به رویه ای بشود خطرناک و کسان دیگری نیز بخواهند از این کارها بکنند.

میدانم که آیت دغدغه هیچ چیزی به جز انقلاب نوپا را نداشت، حتی کشته شدنش و از این میترسید که در آینده ای نه چندان دور کسانی با شعارها و البته چهره های به ظاهر انقلابی و مکتبی بخواهند انقلاب خون داده را به نفع خودشان مصادره کنند و معاویه وار خود را شناسنامه این انقلاب ویا به تعبیر بهتر پدر و همه کاره ی انقلاب معرفی کنند. شاید از روزی میترسید که رفتار بعضی به ظاهر یاران و استوانه ها باعث شود که درددل نسل جدید انقلاب ندیده زیر صفحه ی امام خمینی در اینستاگرام این بشود که "امام! کجایی که ببینی مقام معظم رهبری، نخست وزیر محبوبت(!) را زندانی کرده است"

ومگر نه اینکه دیروز درست در سالگرد ترور مرموز و سربه مهر آیت چنین اتفاقی رخ داد... 

محمدمهدی قبادی
۱۶ مرداد ۹۴ ، ۰۵:۲۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



انار درست جلو چشمان تو رشد میکند و تو فقط از رشد روزانه اش عکس میگیری،
به خودت که میایی میبینی چقدر بزرگ شده و تو متوجه نشده ای.
آنوقت است که دیگر به روز چیدنش فکر میکنی، روزی که دستی بیاید آنرا بچیند و با خود ببرد.
روز چیدن که میرسد انار رسیده باید چیده شود،
اما بعضی انار ها از ترس یا هرچیز دیگر خود را پشت شاخ و برگ ها و یا حتی انار های دیگر پنهان میکنند تا مبادا دست روزگار یا چه میدانم دست تقدیر به سمت شان بیاید،
غافل از اینکه ماندنشان روی شاخه اولین ولی بزرگترین اشتباه عمرشان است.
انار که روی شاخه بماند، میگندد، سیاه میشود و بو میکند، کارش به جایی میرسد که دیگر حتی درخت هم او را نمیخواهد، 
دیگر هیچ دستی چیدنش را دوست ندارد چون کسی دیگر طالب این انار نیست.

روزی میرسد که میشنود،رهایش کنید تا خشک شود و خودش بیوفتد!

محمدمهدی قبادی
۱۱ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۴۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر